راز صومعه


ღ๑رز صورتیღ๑

اشکهایی که هنگام شکست میریزیم، عرق هایی است که هنگام تلاش نریخته ایم!


 

 
 راز صومعه    
   اتومبيل مردي که به تنهايي سفر مي کرد  در نزديکي صومعه اي خراب شد.  مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئيس صومعه گفت :  «ماشين من خراب شده. آيا مي توانم شب را اينجا بمانم؟ » رئيس صومعه بلافاصله او را  به صومعه دعوت کرد. شب  به او شام دادند و حتي ماشين او را تعمير کردند. شب هنگام وقتي مرد مي خواست بخوابد صداي عجيبي شنيد.  صداي که تا قبل از آن هرگز  نشنيده بود . صبح فردا از راهبان صومعه پرسيد که صداي ديشب چه بوده اما آنها به وي گفتند:« ما نمي توانيم اين را به تو بگوييم . چون تو يک راهب نيستي» مرد با نا اميدي از آنها تشکر کرد و آنجا را ترک کرد. چند سال بعد ماشين همان مرد بازهم در مقابل همان صومعه خراب شد . راهبان صومعه بازهم وي را به صومعه دعوت کردند ، از  وي پذيرايي کردند و ماشينش را تعمير کردند.. آن شب بازهم او آن صداي مبهوت کننده عجيب را که چند سال قبل شنيده بود ، شنيد. صبح فردا پرسيد که آن صدا چيست اما راهبان بازهم گفتند: « ما نمي توانيم اين را به تو بگوييم . چون تو يک راهب نيستي» اين بار مرد گفت «بسيار خوب ، بسيار خوب ،من حاضرم حتي زندگي ام را براي دانستن فدا کنم. اگر تنها راهي که من مي توانم پاسخ اين سوال را بدانم اين است که راهب باشم ، من حاضرم . بگوئيد چگونه مي توانم راهب بشوم؟» راهبان پاسخ دادند « تو بايد به تمام نقاط کره زمين سفر کني و به ما بگويي چه تعدادي برگ گياه روي زمين وجود دارد و همينطور بايد تعداد دقيق سنگ هاي روي زمين را به ما بگويي. وقتي توانستي پاسخ اين دو سوال را  بدهي تو يک راهب خواهي شد.» مرد تصميمش را گرفته بود. مرد گفت :‌« من به تمام نقاط کرده زمين سفر کردم و عمر خودم را وقف کاري که از من خواسته بوديد کردم  . تعداد برگ هاي گياه دنيا 371,145,236 , 284,232 عدد است. و 231,281,219,999,129,382 سنگ روي زمين وجود دارد»راهبان پاسخ دادند :« تبريک مي گوييم. پاسخ هاي تو کاملا صحيح است . اکنون تو يک راهب هستي. ما اکنون مي توانيم منبع آن صدا را به تو نشان بدهيم..» رئيس راهب هاي صومعه مرد را به سمت يک در چوبي راهنمايي کرد و به مرد گفت : «صدا از پشت آن در بود» مرد دستگيره در را چرخاند ولي در قفل بود . مرد گفت  :« ممکن است کليد اين در را به من بدهيد؟» راهب ها کليد را به او دادند و او در را باز کرد. پشت در چوبي يک در سنگي بود .مرد درخواست کرد تا کليد در سنگي را هم به او بدهند.. راهب ها کليد را به او دادند و او در سنگي را هم باز کرد. پشت در سنگي هم دري از ياقوت سرخ قرار داشت.. او بازهم درخواست کليد کرد ....... پشت آن در نيز در ديگري از جنس ياقوت کبود قرار داشت. و همينطور پشت هر دري در ديگر از جنس زمرد سبز ، نقره  ، ياقوت زرد و لعل بنفش قرار داشت. در نهايت رئيس راهب ها گفت: « اين کليد آخرين در است » . مرد که از در هاي بي پايان خلاص شده بود قدري تسلي يافت . او قفل در را باز کرد. دستگيره را چرخاند و در را باز کرد .  وقتي پشت در را ديد و متوجه شد که منبع صدا چه بوده است متحير شد . چيزي که او ديد واقعا شگفت انگيزو باور نکردني بود.  ........اما من نمي توانم بگويم او چه چیزی پشت در ديد.!!!  ،  چون شما راهب نيستيد .....  لطفا به من فحش نديد؛ خودمم دارم دنبال اون کسي که اينو براي من فرستاده مي گردم تا حقشو کف دستش بگذارم شاد باشید ودیگران رانیزشاد نمایید. 

   تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net        


 

 


نظرات شما عزیزان:

هلیا
ساعت18:39---24 تير 1391
پاسخ:الان من باید به طور کامل بفهمم منظورت چی بوده؟ مر29+1 ک نظر دادی...

سوگند
ساعت16:43---24 تير 1391
خیلی جالب بود! پاسخ:lotf dari baba

کیمیا
ساعت9:45---24 تير 1391
کو!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟



ندادی که پس!؟



تازه ایمیل هم نمی دی!!پاسخ:چشم..!همین الان


کیمیا
ساعت13:51---23 تير 1391
آموخته ام هرگاه کسی یادم نکرد؛ من یادش کنم

شاید او تنهاتر از من باشد ... !
پاسخ:کی من نظر نمی دم..!همین الان میام 2تا نظر میدم بهت.


کیمیا
ساعت20:20---18 تير 1391
حنانه؟!



الان آنی آیا؟!پاسخ:بله


گلنوش
ساعت15:03---18 تير 1391
این عکسات هیچ کدوم نیومدن

الهه
ساعت14:06---18 تير 1391
قربون اون قد و بالات چرا اخه؟!

چرا آپلود نمیکنی عکسا رو؟!

میخوای من واسه ت آپلود کنم؟!
پاسخ:حذف کردم اصلا


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 18 تير 1391برچسب:,ساعت 20:12 توسط Hani| |


Design By : Night Skin